جدول جو
جدول جو

معنی هیچ گاه - جستجوی لغت در جدول جو

هیچ گاه
هیچ وقت، هرگز
تصویری از هیچ گاه
تصویر هیچ گاه
فرهنگ فارسی عمید
هیچ گاه
هیچ وقت، هرگز:
گر کند هیچ گاه قصد گریز
خیز ناگه به گوشش اندر میز،
خسروی
لغت نامه دهخدا
هیچ گاه
هیچ وقت، هرگز
تصویری از هیچ گاه
تصویر هیچ گاه
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از هیچ گونه
تصویر هیچ گونه
کلمۀ نفی، هیچ نوع، هیچ شکل
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از هیچ کاره
تصویر هیچ کاره
بیکاره، کسی که کاری از او برنیاید و به درد کاری نخورد
فرهنگ فارسی عمید
(وَجْهْ)
هیچ طور. هیچ گونه
لغت نامه دهخدا
(هََ)
هم عصر. (آنندراج). هم زمان. هم عهد
لغت نامه دهخدا
(هََ)
هفت فلک. (انجمن آرا) (برهان) :
یکدلۀ شش جهت و هفتگاه
نقطۀ نه دایره بهرامشاه.
نظامی.
، هفت کشور. (برهان). مثال معنی اول برای این معنی هم مناسب مینماید
لغت نامه دهخدا
(یَ / یِ)
خانه اول نرد که برای برداشتن یک مهره از آن یک خال باید. (یادداشت مؤلف) : امیر دو مهره در ششگاه داشت احمد بدیهی دو مهره در یک گاه. (چهارمقالۀ عروضی)
لغت نامه دهخدا
(هََ چِ)
هرگاه. هر وقت که: هرچگاه آن نظر حضرت ایشان زیاده نشدی به درجۀ عدم رسیدندی. (انیس الطالبین). من هرچگاه قصد میکردم که یکی از ایشان را بگیرم دیگری می آمد که مرا بگیر. (انیس الطالبین). هرچگاه ترا در سفر مهمی پیش آید توجه به ما نمای. (انیس الطالبین)
لغت نامه دهخدا
(رَ / رِ)
ردی. پست. که به هیچ کار نیاید: عسیقه، شراب هیچ کارۀ بسیارآب. مصران الفار، نوعی از خرمای هیچ کاره. (منتهی الارب) ، کسی که کاری و شغلی ندارد. آنکه برای کاری شایسته نیست، کنایه از مردم ضعیف و بی اعتبار و فرومایه. (آنندراج) :
ما را ز منع عقل مترسان و می بیار
کان شحنه در ولایت ما هیچ کاره نیست.
حافظ.
در فکر آن دهانم و در یاد آن کمر
چون من به روزگار کسی هیچ کاره نیست.
فطرت (از آنندراج).
- امثال:
همه کاره هیچ کاره، کسی که صلاحیت هیچ کار ندارد و خود را داخل هر کار میکند
لغت نامه دهخدا
(نَ / نِ)
هیچ قسم:
مگردان دل از مهر افراسیاب
مکن هیچ گونه به رفتن شتاب.
فردوسی.
ز فرمان او هیچ گونه مگرد
تو پیرایه دان بند بر پای مرد.
فردوسی
لغت نامه دهخدا
تصویری از بی گاه
تصویر بی گاه
بی وقت، بی موقع
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از صید گاه
تصویر صید گاه
نخچیر گاه شکار گاه شکار گاه محل شکار نخجیر گاه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هرچگاه
تصویر هرچگاه
هرگاه، هر وقت که
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از یک گاه
تصویر یک گاه
خانه اول در تخته نرد: احمد بدیهی سه مهره در یک گاه داشت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دیر گاه
تصویر دیر گاه
زمان قدیم مدت دراز، دیر وفت بی موقع
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دیو گاه
تصویر دیو گاه
دیوستان دیو خانه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هیچگاه
تصویر هیچگاه
هیچوقت، هرگز
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دید گاه
تصویر دید گاه
جای پاسبانی دیدبان، منظره چشم انداز
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هیچ کاره
تصویر هیچ کاره
((ر یا رَ))
آن که برای کاری شایسته نیست، بی کاره
فرهنگ فارسی معین
تصویری از هیچ وجه
تصویر هیچ وجه
هیچ طور، هیچ گونه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از همین گاه
تصویر همین گاه
الان
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از هیچ وجه
تصویر هیچ وجه
هیچگونه
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از این گاه
تصویر این گاه
الان
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از هیچگاه
تصویر هیچگاه
هیچ وقت، هیچوقت، ابداً
فرهنگ واژه فارسی سره
ابداً، اصلا، هرگز، هیچوقت
متضاد: همواره، همیشه
فرهنگ واژه مترادف متضاد
بی موقع، بی وقت، بی هنگام، دیروقت، دیرهنگام، دیر، ناوقت
متضاد: گاه، زود، شبانگاه، غروب هنگام
متضاد: پگاه زود، گاه
فرهنگ واژه مترادف متضاد
به صورت کنایی: به افرادی گویند که از گردنی نازک و بلند برخوردارند
فرهنگ گویش مازندرانی